به
نگاره ای از شاه اسماعیل دوم
قلعه ی قهقهه که اسماعیل دوم 20 سال در آن زندانی بود
سکهای ضرب شده در زمان زمامداری شاه اسماعیل دوم که این شعر روی آن حک شده است
ز مشرق تا به مغرب گر امام است / عـلی و آل او مـا را تـمام اسـت
سکه ای ضرب شده در دوران شاه محمد خدا بنده
" پایان شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدا بنده "
نگاره ای از شاه تهماسب صفوی
عمارت چهل ستون محل استقرار دولت صفوی در قزوین
قلعه ی هرات محل مقاوت و محاصره ی خراسان و هرات
گرز سر گاو شاه تهماسب صفوی
نمونه ای از تفنگ فیتیله ای عهد صفوی
"پایان شاه تهماسب صفوی"
نگاره ای از شیبک خان
نگاره ای از سلطان سلیم ملقب به یاووز
"پایان پیکار های شاه اسماعیل نخست صفوی"
در تاریخ ایران پس از اسلام ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی است مهم؛ زیرا که پس از قرنها ، ایران توانست با دستیابی مجدد به هویت ملی ، به کشوری قدرتمند و مستقل در شرق اسلامی تبدیل شود. این کشور به رقابتی نزدیک به امپراطوری شمال برمی خیزد و دایره سروری و خلافت عثمانیان را بر ممالک اسلامی رد می کند. حکومتی که صفویان در اوایل قرن دهم هجری برپا کردند یک حکومت مذهبی و بر پایه تشیع بود، این دوره نزدیک به دو قرن و اندی طول کشید. با تأسیس این حکومت مقطع جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد 0 زمانه ای که ایرانیان برای کسب هویت خود به تکاپو پرداختند، و لذا این دوران از اهمیت خاصی برخوردار شد . با توجه به تأثیر طولانی مدت دستاورهای صفویان تا عصر حاضر، می توان گفت که آنها در حل و فصل مشکلات برخاسته از امور نظامی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی تا حدود قابل ملاحظه ای موفق بودند . در این دوره ، نعمت و فراوانی حاصل شد، امنیت بر راهها سایر گسترد، تجارت و بازرگانی به شکوفایی رسید؛ اقلیتها محل تساهل و تسامح مذهبی قرار گرفتند؛ دشمنان خارجی عقب زده شدند؛ هنرها و صنایع در حد و حجم قابل اعتنایی شکوفان گردیدند و دانشمندان بزرگی در عرصه فلسفه پدیدار شدند. سلسله هایی که پس از صفویان بر سر کار آمدند در پیدا کردن راه حل برای مشکلات موجود جامعه به اندازه صفویان موفق نبودند. نظام صفویان به رغم فشارهای داخلی و خارجی به مدت دویست و بیست و پنج سال در ایران ثبات و استواری پدید آورد
صَفَویان از دودمانهای ایرانی بودند که بین سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۱۱ خورشیدی، بر ایران و بخشی از سرزمینهای مجاور آن فرمانروایی کردند.
شیخ صفیالدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرینکلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفیالدین تاتی بود و اشعار تاتی او امروزه در دست است. تاتی یکی از زبانهای ایرانی و زبان بومی آذربایجان بودهاست.
دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تأسیس شد. این پیروان که عمدتا از ایلهای ترک آناتولی بودند ,و بعداً به قزلباشها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آققویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزونحسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان بشمار میآمد.
رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و نادر شاه به مرز دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب میشد، به نحوی که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود میپنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تشویق میکردند. بعد از عقب نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: تا آنجا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا میخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد .
برخی میپندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرن های چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تأسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تأسیس میشد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت میگرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشههای ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف میکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههای اروپا باز میماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ میدهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیههای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست.
از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردنکشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواری های بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نمودهاست. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها میکنند.
به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر از ملت ایران ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید.
رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمیتوانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو میکردند. دستههایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچ گونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.
باید دانست که چنین اندیشهای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سدههای سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته میشد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
شاه اسماعیل
شاه طهماسب اول
شاه اسماعیل دوم
سلطان محمد خدابنده
شاه عباس اول
شاه صفی
شاه عباس دوم
شاه صفی دوم
شاه سلیمان
شاه سلطان حسین
شاه طهماسب دوم
شاه عباس سوم
شاه اسماعیل سوم
شاه اسماعیل اول
تبار اسماعیل به شیخ صفی الدین اردبیلی میرسد و فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطاناوزون حسن آق قویونلو و کوراکاترینا شاهزاده یونانی ترابوزان بود.
اسماعیل در 866 ه.ش. در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر) خوانده میشدند- به عنوان جهاد با مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که باشیروانشاهان وارد جنگ شود و سلطان یعقوب آق قویونلو به کمک شروانشاهان رفت و نهایتا حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در زمان اسمعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر ودو برادرش در اصطخر فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم وبایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، سلطان علی برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت سالهاش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.
اسماعیل مدتی در پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا کارکیا میرزا پناه گرفت. کارکیا میرزا على، فرمانرواى محلى لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوى بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا 905 ه.ق. با مراقبتهاى شمس الدین لاهیجى که از فضلاى آن دیار بود؛ فارسى، عربى، قرآن و مبانى و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. «احسن التواریخ، ص 9؛ جهانگشاى خاقان، صص 64 - 67» همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفى لاهیجان فنون رزم آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تاثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالا در گیلان با برخی آموزههای ایران باستان و تشیع امامی آشنا شده و این مجموعه این آموزه ها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخته است.
اسماعیل سیزده ساله مدتی در اردبیل اقامت کرد و گروه کثیری از صوفیان قزلباش به ام پیوستند. او مانند پدرانش جنید و حیدر به قصد جنگ با مسیحیان گرجستان و در واقع برا ی انتقام گرفتن از «الوند بیک آق قویونلو» و شروان شاه اقدام به تدارک سپاه کرد.
اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی( قراباغ و وان) رفت و در سال 906 ه.ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگى که نزدیک قلعه گلستان روى داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد (جهانگشاى خاقان، صص 119 و 113). اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جاى آنکه وقت خود را براى محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالى شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد( 907 ق / 1502 م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت .
وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه.ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین "صفویه" نامید که درتاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد: یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملا مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه.ق) بوده است یعنی پس از هشتصد سال، دوم اینکه مذهب تشیعدر ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد و در واقع جانشین تسنن گشت.
شاه اسماعیل در اولین اقدام خود مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود.
پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال 880ه.ش./907 ه.ق. مجموعهای از حکام محلی را نام می برد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.
شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف غزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنانو فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد. و نهایتا یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال 887 ه.ش. (914ه.ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.
شیوه کشور دارى شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالا مانع تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانى و ازبک شد. وى براى تعدیل سیاستهاى افراطى سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدرى، علماى ایرانى و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهاى فقهى در زمینه شیعه جعفرى دعوت کرد . محقق کرکى که در نشر فقه و اصول مذهب جعفرى شخصیت مهمىمحسوب مىشد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوى براى تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنى عشرى قرار دادن نام 12 امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهى ؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهاى عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره براى امام زادهها در شهرهاى ایران و طرح آب رسانى از فرات به نجف بود.
شاه اسماعیل کلیه وظایف ادارى و کشورى را به ایرانیانى سپرد، که در اعتقادشان به تشیع جاى شک و شبهه نبود و بسیارى از آنان پیشینه طولانى در کارهاى دیوانى داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزى، محمود خان دیلمى، قاضى شمس الدین لاهیجانى، امیر نجم رشتى، امیر نجم ثانى، میر سید شریف شیرازى و شمس الدین اصفهانى« لب التواریخ، صص 394 - 407».
شاه اسماعیل به رسوم و آیینهاى مذهبى و ملى بسیار علاقه نشان مىداد و به ایجاد آبادانى و بناهاى یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثارى که از دوران وى به یادگار مانده، عبارتند از 4 بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وى بناهاى یادبودى هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانى و ساختمانهاى متعددى در خوى و تبریز بنیاد کرد.
شاه اسماعیل که به سختی با مذهب تسنن دشمنی میکرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت (این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست میآورند به خاک ایران تجاوز میکردند). در این جنگ که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای آنان به نام محمد شیبانی که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند که شاه ایران نیز از کاسه سر او جام شراب ساخت!
اما در همین هنگام با یورش عثمانی ها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان راکافر میدانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان میخواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران(۸۹۳ ه.ش) آنچنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب میشود. در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۲۰۰۰ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند که تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست میآوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)
شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با خشونت هایی که به کار میبرد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و عثمانی ها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.
وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی میگفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیمانده است. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از خاتمه جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:
من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود مینگرم،
و خویشتن را در راه او قربانی میکنم،
من دیروز به دنیا آمده ام و امروز خواهم مرد،
بیا، اگر تو میخواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...
سلطان سلیمان اول که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل آن خواستهها را نپذیرفته و آنچنان که گفته شده از دوری همسر خویش در سن سی و پنج سالگی دق کرد و درگذشت.
شاه عباس بزرگ
شاه عباس بزرگ یا شاه عباس اولنامدارترین شهریار دوران صفوی و حتی پس از اسلام فرزند سلطان محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار آمیخته با استبداد شهریاری نمود.
زاده : ۱ رمضان ۹۷۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۵۷۱ میلادی
زادگاه : هرات
تاج گذاری : ۹۸۹ هجری قمری
مکان تاج گذاری : شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)
درگذشت : ۲۴ جمادیالاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۶۲۹ میلادی
مکان درگذشت : اشرف (بهشهر کنونی در استان مازندران)
جانشین : شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)
کودکی شاه عباس
در کودکی به عباس میرزا معروف بود و والی هرات بود؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش ( سلطان محمد خدابنده ) را صادر کرده بود ولی این امر وقتی که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید کان لم یکن باقی ماند.
نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی شاه عباس اول
سپس وی به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاج گذاری کرد و حکومت خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با غلبه بر علیقلی و با مساعدت های خویش؛قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند و به زندان روانه ساختند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در ابتدای کار ۱۸ نفر از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد فلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت.
ترکان عثمانی که با استفاده از آشفتگی پس از شاه اسماعیل به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحیارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخش هایی از آذربایجان و حتی لرستان را تحت سیطره خویش در آوردند؛ به مصلحت شاه عباس در آن هنگام؛ ایران شرایط آنها را پذیرفت. سپس شاه عباس صفوی با استفاده از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.
در سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایلت شرقی را نظم و آرامش داد و در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در قزوین با آنتونی و رابرت شرلی مواجه گشت و از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد و نیز توسط آن ها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد. در مقابل قزلباش ها گروهی از ترکان به نام شاهسون را به وجود آورد و با گسترش ایل آنها؛ سعی به تضعیف قزلباش ها نهاد. برادران شرلی را به کمک الله وردی خانگماشت تا توپخانه و اسلحه خانه قدرتمند بسازند.
تا آنکه در سال ۱۰۰۷ به عثمانی تاختند و تبریز و ایروان و شکی را از آنها ستاندند
دشمنی ایران و عثمانی به نفع اصفهان تمام شد و اصفهان باید بسیار خوش وقت بوده باشد تا شاه عباس سبب خیر در آن شهر که قرن ها مورد توجه نبود؛ شد. میدان نقش جهان، مسجد شاه، عالی قاپو، بخش هایی از عمارت چهل ستون، چهارباغ ، پل های رود زاینده رود، کانال کشی آب های کوه کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی می بالد چنانچه که امروزه پایتخت فرهنگی دنیای اسلام گشته است.
شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشتهاند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال های پس از آن احداث گردید. وی مشهدرا به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت های سفر حج و سخت گیری های حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.
دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار می ورزید؛ مادر او از اهالی ساری و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف ( بهشهر امروزی ) را به وجود آورد و عمارت های کلاه فرنگی و بناهای زیبایعباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار می رفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش ( بابلامروزی ) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که بدبختانه آن شهر و ساری در هجوم روس های وحشی در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا بوسیله آن مازندران از هجومترکمن ها در آرامش بسر برد؛ پیتر دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف میکند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.
وی راهها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راههای جدید همت گماشت؛ گرجی ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کناراصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمرون (گامرون) را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمزرا به سال ۱۰۳۱ از تصرف هلندی ها خارج ساخت.
او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می ورزید. ملاصدرا؛میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و ... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به علی (ع) سخت ارادت مورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متاثر از آن دوره میباشد.
شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت های اروپایی در سواحل خلیج فارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی بهفیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلامآوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می ورزید.
شاه عباس در رمضان 978 ه.ق. / فوریه 1571 م. در هرات دیده به جهان گشود. هنگام ولادت او، پدرش محمد میرزا حکومت هرات داشت. سالهاى کودکى عباس در همین تختگاه پر آوازهخراسان گذشت. در همانجا و در همان سالهاى کودکى، مدتها حکومت اسمى خراسان به او تعلق داشت و از همان دیار هم بود که در آغاز جوانى، عازم تختگاه صفوى در قزوین شد و تخت و تاج پدر را در عهد حیات او به دست گرفت.
هنگام دست یابى به تاج و تخت صفویان هجده سال داشت و به سعى امراى قزلباش خراسان که در واقع بر پدر او شوریده بودند به تخت سلطنت نشست. هنگام جلوس او بر تخت سلطنت، اغتشاش و آشوب ناشى از سستى و بى لیاقتى پدرش سراسر ایران را فرا گرفته بود. خراسان از همان هنگام که او عازمقزوین شد، عرصه تاخت و تاز ازبک واقع شد. عبدالله خان ثانى، فرمانرواى ازبک، این تختگاه خراسان را با وجود یک مقاومت طولانى هشت ماهه در برابر محاصره او، از دست حکام قزلباش بیرون آورد. پسرش عبدالمؤمن خان، حتى مشهد را هم بر قلمرو ازبکان افزود و دامنه تاخت و تاز را تا نواحى قومس و بسطام کشاند. شروان و گرجستان و حتى لرستان هم تحت اشغال یا نظارت آنها قرار داشت. در دولتخانه قزوین هم قدرت واقعى در دست مرشد قلى خان استاجلو متمرکز بود که خود را مربى پادشاه جوان مىدانست و حتى گه گاه به او تحکم نیز مىکرد.
سنگ قبر آرامگاه شاه عباس بزرگ صفوی؛ کاشان
حضور سران قزلباش که در توطئه قتل برادرش حمزه میرزا دست داشتند و برخى از آنها حتى متهم به دخالت در قتل مادرش مهد علیا بودند، جو دربار را براى وى آزار دهنده مىکرد و قدرت و نفوذ این قاتلان را براى خود نوعى کابوس موحش مىیافت که بدون دفع آنها حفظ حیات و دوام سلطنت برایش غیر ممکن یا آکنده از تشویش و تزلزل بود.
با آنکه هنوز کم تجربه و جوان بود، غریزه حفظ حیات و تجربه سرنوشت پدر و برادر، این اندازه به او آموخته بود که تمام این عوامل تهدید و خطر را نمىتوان یک باره از میان برداشت و باید با سعه صدر، یک به یک و به نوبت ، از سر راه دور کرد. بدین گونه از احتمال اتحاد آنها بر ضد خویش در امان ماند. شاه عباس با حوصله و تأنى، سران گستاخ و نافرمان قزلباش را که مادر و برادرش به تحریک یا مداخله آنها به قتل رسیده بودند، به کمک مرشد قلى خان از بین برد. خود مرشد هم که مزاحم قدرت او بود و دخالتش در جزییات امور عرصه را بر وى تنگ مىکرد، به تدبیر و حیله، در اولین فرصت از میان برداشت؛ بدین گونه، نیروهایى را که در داخل دربار قدرت او را تهدید یا محدود مىکرد، به تدریج سرکوب کرد و در آنچه به کار فرمانروایى مربوط مىشد به قدرت مطلقه که لازمه استبداد او در تمام امور فرمانروایى بود، دست یافت. سرکشان داخلى را هم به مجرد آن که فرصت مناسب براى سرکوبى آنها برایش حاصل شد، دفع یا آرام کرد و خود را براى مبارزه با تهاجمات خارجى که قلمرو او را از شرق و غرب اشغال یا مورد تهدید قرار داده بودند آماده یافت.
این دشمنان خارجى، هر دو اهل تسنن و هر دو مهاجم بودند و چون به شدت تعصب ضد تشیع داشتند، احتمال اتحاد آنها و درگیر شدن شاه عباس در دو جبهه، متضمن خطر و ریسک فراوان بود. پادشاه قزلباش که شروع جنگ همزمان در دو جبهه را با دشمنان خود، محرک حصول اتحاد مابین آنها مىیافت، ترجیح داد اول با دولت عثمانى که قواى آنها در آذربایجان به تختگاه او در قزوین نزدیکتر بود و درگیرى با آنها دشواریهاى بیشترى داشت، کنار بیاید؛ تا براى دفع ازبکان که فقدان ارتش منظم و قدرت منسجم بودند. بدین سان، جنگ با قواى ازبک را آسانتر یافت و با آسایش خاطر به آن دست زد. از این رو، حیدر میرزا، برادر زاده خود را که بعد از کشته شدن پدرش حمزه میرزا به موکب او پیوسته بود، جهت مذاکره صلح نزد سلطان عثمانى فرستاد.
سنگ قبر آرامگاه شاه عباس بزرگ صفوی؛ کاشان
شاه عباس ناچار در مرحله نخست پیمانی با ترکان عثمانی بست و برخی شهرهای ایران را منجمله تبریز، شماخی، تفلیس (گرجستان)، نخجوان (آذربایجان)، لرستان و فارس را به آنها واگذار نمود. سپس شروع به فرونشاندن آشوب های داخلی ایران نمود. در مرحله نخست شیراز، کرمان، خرم آباد، گیلان را فرمانبردار نمود. پس از آن راهی نبرد با ازبکان متجاوز شد. شاه عباس کبیر با شتاب راهی خراسان شد و اوزبکها را شکست داد و آنان را وادار به عقب نشینی کرد. در سال 1006 هجری در نزدیکی هرات شکستی سخت بر آنان وارد نمود و به سپس به قزوین بازگشت. در این هنگام دو برادر انگلیسی به نام های رابرت شلی و آنتونی شرلی به همراه 26 تن دیگر جهت برقراری روابط بازرگانی به ایران آمدند و چون در میان آنها کسانی بودند که از ساخت توپ و تانک آگاهی داشتند، شاه عباس از آنها برای مقابله با سپاه عثمانی بهره برد. شاه عباس سپاهی بزرگ همراه با توپخانه، سواره و پیاده نظام به همراه 60 هزار تفنگ و 500 توپ تهیه نمود و برای جنگ با عثمانی و آزاد سازی شهرهای ایران راهی این مناطق شد. در سال 1009 الله وریخان سردار گرجی ایران، بحرین را که به اشغال پرتغالی ها در آمده بود آزاد کرد و بحرین رسما دوباره بخشی از ایران شد. در سال 1011 شاه عباس وارد نبرد با عثمانی ها شد. در آغاز نبردی سخت درگرفت و مردم آذربایجان به یاری شاه عباس برخواستند و در نبرد با ترکان متجاوز عثمانی کوشیدند. نخست شهر تبریز آزاد شد، سپس ایروان در ارمنستان کنونی آزاد شد. سپس گنجه و باکو در جمهوری آذربایجان و تفلیس در گرجستان کنونی و دربند و شروان و شماخی و دیاربکر و موصل در کردستان عراق و ترکیه آزاد شدند و دوباره شهرهای ایرانی بخشی از ایران شدند. شاه عباس 100 هزار تن از سپاهیان عثمانی را به سختی شکست داد. در سال 1015 به قزوین بازگشت. در سال 1024 برای سرکوبی تهمورث خان گرجی که در نبرد بین ایران و عثمانی در حمایت از عثمانی برخواسته بود به گرجستان رفت و سپاهیان وی را شکست داد و وارد تفلیس شد. سپس محمد پاشا سردار عثمانی را که به یاری گرجی ها آمده بود را نیز شکست داد. در این نبرد 70 هزار نفر از سپاهیان گرجی-عثمانی را کشت و 130 هزار نفر دیگر را اسیر کرد. شاه عباس کبیر در سال 1034 به بغداد لشگر کشید و سپاه عثمانی را که به بغداد یورش برده بودند را شکست داد. شاه عباس بغداد عراق را بخشی از ایران می دانست. سپس جزیره قشم، هرمز و بندر عباس را که در آن هنگام گمبرون نام داشت را از اشغال پرتغالی ها آزاد نمود .
شاه عباس پادشاهی ایران دوست، دلاور، قدرتمند و باتدبیر بود. وی برای آبادی و پیشرفت کشور کوشش های بسیار نمود. اراضی اشغال شده ایران را آزاد کرد. بناها و معماری های بسیار زیبا که شهرت جهانی دارد را در اصفهان و قزوین و دیگر شهرها باقی گذاشت. بازرگانی و صنعت را در ایران گسترش داد. در سال 1000 پایتخت خود را از قزوین به اصفهان برد و در آبادانی اصفهان کوشش بسیاری نمود. از جمله بناهای وی می توان: مسجد شاه، مسجد شیخ لطف الله، سی و سه پل، خیابان چهار باغ، تکمیل ساختمان عالی قاپوو... را نام برد. ساختمان چهل ستون نیز در سال های آخر پادشاهی وی آغاز شد. متاسفانه وی در گسترش مذهب و شیعه گری افراط نمود. پایه گذاری حکومت شیعه در ایران را به وی نسبت می دهند. در سال 1038 پس از 42 سال پادشاهی قدرتمند در سن 59 سالگی در مازندران چشم از جهان فروبست و پیکر وی را در کاشان به خاک سپردند.
آرامگاه شاه عباس بزرگ در میان صفه واقع در جنوب غربی بقعه حبیب بن موسی قرار گرفته و سنگ قبر آن نیز از سنگ بزرگ چخماق سیاه رنگ بسیار زیبا و خوش تراشی تشکیل گردیده است.
منابع:
anobanini
ariarman (dot) com
daneshnameh (dot) roshd (dot) ir
fa (dot) wikipedia (dot) org
ارسالی 21 September 2014 - 07:24 AM
پست محبوب
شاه عباس بزرگ به هنگام جلوس 17 سال سن بیشتر نداشت . بنابراین امور مملکت داری او به دست مرشدقلی خان استاجلو افتاد . آغاز حکومت شاه عباس با آشفتگی شدید جامعه ی ایران به خاطر دخالت های مکرر سران قزلباش در امورات جامعه و تهدیدهای عثمانی ها از سوی غرب و ازبکان از سوی شرق مواجه گشت . از خوش سعادتی شاه جوان علیقلی خان رئیس ایل شاملو که از روسای فوق العاده با نفوذ قزلباش به حساب می آمد ، در جنگ با ازبکان کشته شد . اندکی بعد مرشد قلی خان استاجلو نیزدر نبرد اردوگاه شاهرود به قتل رسید . بین طریق شاه از وجود چند تن از دشمنان به ظاهر حامی ولی خطرناک خود رهایی یافت . بنابراین با خاطری آسوده تر در پی چاره و تمهیدات برای مقابله با دشمنان خارجی این مرز و بوم بر آمد . نخست در غرب باعثمانی ها طی پیمان معروف (( عهدنامه ی اول صلح استامبول / 999 هـ . ق )) صلح نمود تا در جانب شرق بتواند با آسودگی خاطر و فراغ بال با ازبکان درگیر جنگ شود . در پی این صلح حیدر میرزا ( پسر حمزه میرزا ) را نزد سلطان مراد خان دومفرستاد و شهر های شماخی ، نخجوان ، قارص ، تفلیس ، تبریز و قسمتی از لرستان را نیز به عثمانی ها واگذار کرد .
نگاره ی شاه عباس بزرگ
جنگ با ازبکان و لشکرکشی به ماوراءالنهر
در چند سال اوایل حکومت شاه عباس به دلیل عدم ثبات در جامعه که خود ناشی از اختلافات شدید درباریان و نا بسامانی در ارتش ایران بود ، ازبکان به فرماندهی عبدالمومن خان در شمال شرقی ایران به ویژه خراسان به تاخت و تاز پرداختند و پس از درهم کوبیدن نیرو های مسلح مرو و هرات تا نیشابور و سبزوار هم پیش آمدند . آنها پس از ویران کردن برج و باروی این دو شهر ، تمام مناطق را قتل و غارت نمودند و توانستند به تدریج تا سال 1002 هـ خود را به مشهد نیز برسانند . شاه عباس طی نامه ای از آنان خواست دست از کشتار و غارت بردارند و به سرزمین خود بازگردند . حتی برای جلوگیری از جنگ و خونریزی پیشنهاد نبرد تن به تن با رهبر آنها را داد . اما آنها به این پیشنهادات توجه ننمودند و همچنان به تاراج مناطق مختلف و سرکوب مقاومت مردم دست یازیدند . از جمله پس از کشتار مردم نیشابور ، اهالی اسفراین را که در برابر آنها پایداری کرده و 4000 نفر از ازبکان را کشته بودند ، قتل عام کردند . خوشبختانه در این گیر و دار ناگهان عبدالله خان ازبک در محل خود درگذشت و پسرش عبدالمومن نیز در یک توطئه به قتل رسید . بدین وسیله مزاحمت و شر ازبکان موقتا منتفی گردید و اوضاع در خراسان رو به آرامش نهاد . اما در نبرد های کوچک و متفرق با آنهایی که هنوز با حملات خود چشم امید به غنائم موجود در سرحدات شمال شرقی ایران دوخته بودند ، ادامه یافت .
نگاره ای دیگر از شاه عباس بزرگ سوار بر اسب
سرانجام در فضایی آکنده از ترس و وحشت ، ارتش ایران در نواحی هرات دست به عملیات سنگینی علیه ازبکان زد و شکست سختی را بر آنان وارد کرد . بسیاری از جنگاوران ازبکقتل عام شدند و بقیه نیز در صحراهای مختلف متواری و متفرق شدند . سر بسیاری از مقتولین این جنگ را به پایتخت ( قزوین ) آوردند . ابل پن سون مباشر آنتونی شرلی در زمان ورود شاه عباس به پایتخت ، پس از این پیروزی حضور داشته و چنین می نویسد : (( قزوین را چراغانی کرده و 100.000 چراغ در شب شهر را مثل روز کرده بود . در میان جشن و شادی 20.000 نظامی ازبک را بر فراز نیزه بر افراشته بودند )) . در مورد سر مقتولین ، همسفر وی جورج منارینگ این تعداد سر بر نیزه را اغراق دانسته و شمار صحیح آنرا 1700 سر قید کرده است .
سرکوب ازبکان تا سال 1006 هـ چندین بار بتناوب انجام گرفت . سپس برای ایجاد مانع در برابر آنان و ترکمانان مرکز آسیا ، چندین هزار خانوار کرد را از آذربایجان غربی و کردستان به خراسان کوچاندند . اما پس از چند صباحی مشخص گردید آرامش بر مرز های شمال شرقی ایران و نواحی ماوراءالنهر به این سادگی حکم فرمان نخواهد گشت و احتیاج به یک لشکرکشی بزرگ دارد . برنابراین مقدمات یک سفر جنگی طولانی چیده شد . در این باره میرخواند و اسکندر بیگ ترکمان ( مورخ و منشی عصر شاه عباس ) شرح کاملی را ارائه داده اند که ما در اینجا به اختصار بدانها اشاره می کنیم : (( .... شاه به قورچیان امر نمود سرداران ، امرا و لشکریان ولایات مختلف را احضار نمایند . برای این سفر 300 عراده ( ارابه ) توپ ، ضرب زن ، یراق و 1200تفنگچی خراسان و عراق هم آماده گردیدند . از مشهد علیقلی خان و قرچقای بیگ غلام خاصه را در راس لشکریان مامور نمودند به ولایت میمنه و جیجکتو مه محل ییلاق ازبکان است بتازند و دشمن را برانند ... آنها در آن نواحی با ازبکان نبرد کردندو چندین هزار اسیر گرفته و به هرات نزد شاه آوردند ... شاه از آنجا به بادغیس رفت و دو ماه در آنجا به جمع کردن لشکریان پرداخت و تمام سپاهیان ولایات نیز از راه رسیدند ... آنگاه به سوی جیجکتو به حرکت در آمدند . سرداری توپخانه ، توپچیان و تفنگچیان به قرچقای بیگ سپرده شد و فوجی از غلامان خاصه را نیز همراه او نمودند . چرخچی گری سپاه به حسین خان شاملو ( حاکم هرات ) و چند تن از امرا و سرداران خراسان مثل بکتش خان ( حاکم مرو ) ، محراب خان ( حاکم خواف و باخزر ) ، اسماعیل خان آلپلو ( حاکم فراه ) و نجفقلی خان شاملو ( حاکم قائن ) واگذارده شد . سپس امر گردید امرای چرخچی از سواره ، پیاده و تفنگچی که 12.000 نفر بودند ، نیم فرسخ جلو تر از اردوی ( نظامی ) شاه به حرکت در آیند و هر روز یکی از امرای چرخچی به نوبت به قراولی و کشیک بپردازند ... پس از سپاه چرخچیان ، توپچیان و عراده چیان قرار گرفتند که مابین هر دو عراده 10 تفنگچی قرار گرفت که جمیعا 3000 تفنگچی می شدند . در پس این گروه پیاده ها و سپس تفنگچیانی که 10.000 نفر شمارش آنها بود ، آنگاه بعضی از امرای قزلباش مثل مهدیقلی خان ایشک آقاسی باشی شاملو و غیره به کمک تفنگچیان و خدمت توپخانه معین گردیدند )). بعد از رسته های توپخانه و تیپ های تفنگچی موکب شاه و محافظانش قرار داشتند که سرداران بزرگ نظامی همچون الله وردی خان ، قورچی باشی ، علیقلی خان شاملو ، ندرخان مهردار ، گنجعلی خان ( حاکم کرمان ) و سایرین با قورچیان و غلامان خاصه و ملازمان دربار در سمت چپ و راست موکب همایونی نظام یافته بودند .
شمشیر متعلق به شاه عباس بزرگ
کل ارتش ایران در این سفر شامل 40.000 سواره ، 10.000 تفنگچی و حدود 20.000 نفر نوکر و قلغچی ، خدمتکار ، ساربان و مردم اردو و بازار و بیکاره بودند که خود را داوطلبانه از ولایات مختلف به این اردو رسانده بودند . (( در زمان حرکت اردو ، از گرد و غبار جنگجویان و چهارپایان دو کس که با هم می رفتند یکدیگر را نمی دیدند بدین خاطر دوازده عدد کرنای از عقب دسته های مجاور شاه دائما می نواختند تا قورچیان و غلامان خاصه با صدای آنها جایگاه خویش را در حین حرکت از دست ندهند ... تعدادی از امرا و سرداران به نوبت مواظب عقبه ی سپاه بودند . چون حرکت شبانه خطرناک بود ، به علت گرمی هوا شتران در روز بیشتر از دو فرسنگ راه نمی پیمودند ... در این بین قراولان و طلاییه ی سپاه چند تن از خبر چینان ازبک را دستگیر کردند و پس از پرس و جو مشخص شد که باقی خان با 20.000 سپاه اوزبکیه آماده ی جنگ گردیده است . پس لشکریان ایران به سوی قلعه اندخود رفتند که "مومن بی"حاکم دست نشانده ی ازبک در آنجا حصار و برج و باروی مستحکم استوار نموده بود )). فتح این قلعه موجب تقویت پشت جبهه میشد ، زیرا سر راه مسیر اعزام نیرو و آذوقه و علوفه رسانی از خراسان واقع گردیده بود . در اسرع وقت محیط حصار قلعه بین سرداران و سربازان تحت فرماندهی شان تقسیم و منطقه بندی شد . نخست آب خندق را خالی کردند و پس از عبور از آن ، در زیر حصار قلعه شروع به نقب زدن نمودند . همان شب سورنها کشیدند و 300 توپ و ضربزن به همراه 10.000 ناگهان به شلیک پرداختند و چنان فضای رعب انگیز و دهشت آوری به وجود آوردند که اهالی در حال نظار بر روی برج و بارو ، ناگهان به داخل قلعه گریختند و همگی یک صدا به شیون و ضجه پرداختند . سپس یکی از بزرگان به همراه دو تن از مریدان او اعلام صلح و تسلیم نمودند . با فتح این قلعه ، شاه عباس محمد قلی بیگ ایشک آقاسی را به همراه 150 سواره تفنگچی به حکومت و دژداری آنجا گماشت و مومن بی و بسیاری از اهالی را فردای آن روز روانه ی کنار آب کردند . آنگاه از همین مکان برای باقی خان پیام فرستادند که ممالک بلخ و توابع را به بازماندگان عبدالله واگذارد و خود به همان ممالک ترکستان قناعت نماید . اما وی توجهی به این پیام نکرد و چند روز بعد از محل (( خواجه دکه )) خبر رسید که باقی خان در معیت 20.000 جنگجو از جیحون گذشته به سوی بلخ می رود ، (( ... ناگاه نقاره های پادشاهی بنواختند قراول ، چرخچی ، قول ، ساق ، سول ، بوکرکچی ، لشکرطرح ، تیپ عراده ، تفنگچی و سایر اسباب محاربه به نظم در آورند )) و به سوی بلخ حرکت نمودند . در این سفر از افرادی به نام (( بلد )) که به راههای آن منطقه آشنا بودند ، بهره بردند تا اسیر بیابان های بی آب و علف نشوند . با این وجود در همان اوایل راه ملازمان نزدیک شاه به ویژه ریش سفیدان ازبک که نزدیک شاه عباس بودند از او خواستند این سپاه بزرگ را در بیابان ها اسیر خطرات مهلک نکند یا حداقل به آهستگی به پیشروی بپردازند تا شاید سپاهیان ازبک که بعد از مرگ عبدالله خان به باقی خان پیوسته بودند ، متوجه گردند که ارتش ایران قصد تصرف این مناطق را ندارد و خود به تدریج پراکنده شوند .
این تقاضا و پیشنهاد پذیرفته شد و بلادرنگ نامه های فراوان به سرکردگان و فرماندهان ازبک نوشتند و این موضوع را که لشکریان ایران قصد کشور گشایی ندارند و فقط برای سرکوب باقی خان آمده اند ، به آنان گوشزد نمودند .
نگاره ای دیگر از شاه عباس بزرگ به قلم نقاش ایتالیایی
از قضا در همین گیر و دار به دلیل گرمای شدید ، مرض اسهال ( با پوزش فراوان !!! ) بین یک سوم از سربازان قزلباش شیوع پیدا کردن و یک سوم نیز به پرستاری و مراقبت از آنها مشغول گشتند و کار جنگ و خطر دشمن برای مدتی به فراموشی سپرده شد . ولی پس از حصول بهبودی نسبی لشکریان بیمار ، توانستند 20 روزه خود را به پای حصار بلخ برسانند و به مدت یک ماه دو سپاه بدون هیچ عملیاتی فقط به حرکات ایذایی و کر و فر بپردازند . در این مدت چرخچیان ارتش ایران روزها از پشت سپله حراست میکردند و شبها نیز به فاصله ی نیم فرسنگ دور لشکریان به قراولی می پرداختند تا آنها را از گزند شبیخون دشمن در امان نگه دارند . نفرات دشمن نیز در این مدت فقط در پی حملات مداوم به اردوگاه و بار و بنه ارتش ایران بودند تا با غارت آن ، جنگاوران و چهارپایان را با کمبود غذا و علوفه مواجه نمایند . ولی این مدت چندان دوام نیاورد و بزودی در طی یک جنگ خونین که بین طلایه داران و چرخچیان دو سپاه اتفاق افتاد ، جنگاوران باقی خان به شدت شکست خوردند . گروهی از آنها کشته شدند و سر های بریده شان را به اردوگاه نظامی نزد شاه عباس آوردند . سپس به دستور شاه و امرای بزرگ سپاه ، بسیاری از سربازان قزلباش را که به خاطر اسهال شدید و طولانی آخرین نفس ها را میکشیدند ، دفن کردند تا بدن های رنجور و بی رمق آنها به دست خصم نیفتد . آنگاه از همان راهی که آمده بودند به سوی اندخود عقب نشستند و در طول راه برای جبران کمبود غذا و علوفه چهارپایان به غارت مناطق مختلف دست یازیدند .
مجسمه ی شاه عباس بزرگ در اصفهان که تا سال 1358 برقرار بود
قابل ذکر است که از جنگ های متعدد شاه عباس با ازبکان ، تابلوی نقاشی زیبایی در تالار چهلستون اصفهان ( موزه ی سپاهان ) به یادگار باقی مانده است . در این تالار 6 مجلس نقاشی وجود دارد که یکی مربوط به این جنگ هاست و در یکی دیگر از آنها نقش نبرد شاه اسماعیل اول با ارتش عثمانی ( چالدران ) به تصویر درآمده است .