سه شنبه 30 دی 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | ایرانون تورک شاه لارو       یازار :  هادی محمودی
+0 به یه ن
شاه تهماسب ( 930-984 هـ)


تصویر

نگاره ای از شاه تهماسب صفوی


شاه تهماسب پسر اسماعیل بود که در 11 سالگی تحت نیابت یک شورای سلطنتی مرکب از امرای بزرگ قزلباش ، بر تخت سلطنت نشست. آغاز حکومت وی نیز با حملات مکرر ازبکان مواجه گردید. آنان تا سال 936 هـ شش بار به خراسان و شمال شرقی ایران حمله کردند و حتی در بار پنجم سپاه آنان تا دامغان و استرآباد پیش آمدند و بر این نواحی حاکم دست نشانده نیز گماشتند. در جنگ محرم سال 935 هـ سلطان های ارتش تهماسب فرماندهی بسیار خوبی را ارائه دادند.آنان در این نبرد عرابه های ضرب زن فرنگی را به کاردانی استاد شیخ بیگ توپچی باشی در جلو صف لشکریان مستقر کردند ، سپس: ((...از طرفین با صدای کورکه ، نفیر ، نای ، سورن و علمها بر افراشتند و جنگ بکردند....تیر اندازان پر آوازه ازبک با تیر و کمان استادی نمودند ولی قورچیان شاملو و ذوالقدر که شمشیر هیا مصری آخته و سپر های بزرگ داشتند توانائیها کرده و توانستند با شمشیر و توپوز ( گرز سرگِرد) بسیاری از ازبکان حتی عبیدالله خان را زخمی نمایند.....خود شاه جوان نیز به همراه 3000 دلاور به عقبه ی ازبکان بتاختند)).ولی این مصاف برای هیچ یک از دو طرف نتیجه ی قطعی و دستاوردی به همراه نداشت. اما در جنگ سال بعد (936هـ) ازبکان با آمدگی بیشتری به میدان آمدند.آنها که تعدادشان به 30.000 هزار نفر میرسید شرق خراسان را چند روزه در نوردیدند و مشهد را تحت محاصره گرفتند.شاه ، خلیفه سلطان شمالو را به همراه 3000 سوار زبده به عنوان جلودار به سوی مشهد فرستاد. نامبرد در بین راه کیسه هایی از کاه را به همراه آورد تا پس از دستگیری عبیدالله خان ، پوست او را کنده و پر از کاه کند. ولی در اولین نبرد بین طلائیه داران دو سپاه ، به دنبال جنگی پر تلفات قزلباش ها شکست سختی خوردند و پس از تقلای زیاد در یک ناحیه بسته تحت محاصره ی شدید قرار گرفتند به طوری که پس از 35 روز مقاومت و خوردن گوشت اسب همگی مقتول یا اسیر شدند. خبر شکست طلائیه سپاه ، شاه جوان و اطرافیانش ر ابه شدت به وحشت انداخت. زیرا نابودی اینگونه طلائیه داران تاثیر منفی بر روان بقیه سپاهیان می نهاد.ولی قبل از آنکه روحیه روانپریشی و بد بینی در وجود سلطان های و سربازان لانه کند، سپاه بزرگ را به سوی ازبکان در آوردند. در اولین رویارویی، قزلباش های توانستند ازبکان را شکست دهند و به سوی مرز های خودشان عقب برانند. خراسان نیز تحت حمایت حسین خان شاملود در آمد تا امورات آنجا را سر و سامان دهد.
بدین ترتیب موقتا اوضاع خراسان و شمال شرق ایران آرام گرفت و درباریان و ارتش ایران بتوانند نگاهی به سوی غرب و دشمنی همچون عثمانی داشته باشند. در این مدت در قلمرو ترکان عثمانی ، سلیمان خان قانونی جانشین سلیم شده بود.وی از همان آغاز حکومتش چند بار به آذربایجان لشکر کشید، ولی به نوشته ی کروسینسکی رهبان عیسوی ، دو عامل سبب شد عثمانی ها نتوانند بر روی آذربایجان و به خصوص تبریز تسلط قطعی داشته باشند، الف : سرمای شدید و برف فراوان در مسیر راه خصوصا در اطراف تبریز ب : اتخاذ تدبیر (( زمین سوخته )) ارتش ایران که در زمان جنگ و سپس عقب نشینی تمام منابع آذوقه ، علوفه و آب را از بین می بردند و با ایجاد قحطی مصنوعی ، سربازان و چهارپایان دشمن را از تشنگی و گرسنگی به کام مرگ می فرستادند.نمونه بارز چنین اتفاقی در سال 942 هـ نیز به وقوع پیوست. در این هجوم بر اثر این استراتژی و خدعه ی ایرانیان ، از 500.000 جنگجوی ترک فقط 80.000 نفر توانستند جان سال به در ببرند و به قسطنطنیه باز گردند.
به علاوه به خاطر همین حملات مکرر عثمانی ها و در خطر قرار گرفتن پایتخت ایران که تبریز بود ، شاه تهماسب پایتخت را به قزوین انتقال داد.

تصویر

عمارت چهل ستون محل استقرار دولت صفوی در قزوین


اما وقایع و اتفاقات داخلی هرگز فرصت نمیداد هسته اصلی قدرت و حکومت ایران بتواند ارتشی بزرگ را علیه عثمانی ها سازمان داده و بسیج کنند.مثلا به دنبال وقایعی که مذکور افتاد ، عصیان سام میرزا برادر تهماسب در نواحی قندهار سبب گردید بار دیگر عبیدالله فرصت را مغتنم شمرده و با به حرکت در آوردن ازبکان ، هرات را تصرف کند و پس از غارت شدید آن نواحی ، به ماوراءالنهر برگردد(940هـ). اندکی بعد برادر دیگر شاه یعنی القاص میرزا نیز علم طغیان برافراشت و به دشمن ایرانی ها یعنی عثمانی ها پناه برد.سلیمان خان و نظامیان عالی رتبه ی وی که فرصت طلایی برای اقدامات توسعه طلبانه ی خود به دست آورده بودند ، بی درنگ به جمع آوری نیرو پرداختند و آنها را همراه القاص میرزا روانه ایران کردند.امیران ، پاشا ها و سنجق بکیان به همراه 40.000 هزار سوار نظام زبده به سوی مرند آمدند و خود سلیمان خان نیز در راس چند ستون راهی تبریز شد و آنجا رو تسخیر کرد.القاص میرزا توانست همدان را تصرف کند و به سوی اصفهان بیاید.غرور ملی جریحه دار شده ی اهالی این شهر او و سپاهیان بیگانه اش را تار و مار کرد و گریزاند(935هـ) ، آنچنان که مجبور شد از طریف فرات خود را به بغداد برساند. سال بعد هم قبل از اینکه تصمیم به فتح مناطق غرب ایران بگیرند، بین القاص میرزا و سلیمان خان اختلاف شدیدی پیش آمد که منجر به زندانی شدن القاص و فوت او شد.
مسئله دیگر پناهندگی همایون شاه ، دومین سلطان مغولی در هند بر اثر انقلابات داخلی، به دربار ایران بود. تهماسب نخست 12000 هزار سوار را به فرماندهی شاه مراد میرزا به یاری همایون فرستاد.به دنبال آن 20.000 نفر قزلباش نیز در نزدیکی سیستان به آنها پیوستند. سپس: (( .... پول،جواهر،تاج ، کمربند طلا،سلاح فراوان،یراق جنگ ، تفنگ،شمشیر،زره ، کلاه خود بسیار،اسبان کعبی،اشتران بختی و خراسانی و خیوقی ، خیمه و خرگاه،اطلس و پرنیان ، طبل ، علم و نقاره بسیار به او ببخشید....)). بدین ترتیب ارتش ایران مدتی را درگیر حمایت از همایون شاه بود تا توانست دوباره او را بر مسند حاکمیت بنشاند.
در پی وقایع مربوط به همایون شاه، ارتش صفویان در سال های 958-957 هـ در جنگهای منطقی شکی و گرجستان به غرقاب افتاد که قطعا مشکلات این نواحی بی ارتباط با سیاست های نظامی عثمامی ها نبود.سپاهیان تهماسب مدتها در این مناطق درگیر جنگ های خونین شدند.میرخواند درباره ی مشکات فتح قلاع مختلق این ناحیه اشارات بسیار دارد.از جمله می نویسد. : (( بسیاری از این قلاع مثل کله سن و کیش بابامگ کرنای،شیپور و شندف با آتش های توپهای سنگین و ویرانی برجها و باروهای آنها فتح گردید)).برای فتح قلاع متعدد گرجستان هم سواران قزلباش مجبور شدند تلفات زیادی بدهند (( آنان از اسبهای قنقلی خود به زیر آمده و قلاع رت سپر بر سر و با شمشیر کج قزلباشیه در میان سورن صفها (نعره سربازان) در حالیکه از کوه ها و حصار ها تیر، ناچخ،سنگ ،روبین ،شل و تیر و تفنگ همچون باران می بارید می گشودند)). به همین علت پس از ورود به قلاع (( با تیغ یمانی غازیان سر افشان به کشتار مشغول و کلیسا ها را تخریب می نمودند)).
شوربختانه اقدامات خشونت آمیز قزلباش ها پس از پیروزی در بعضی از این جنگها این نواحی، باعث گردید افکار عمومی را علیه آنان بشوراند و ترکان عثمانی نیز از فرصت های بدست آمده بهره ببرند.مثلا سپاهیان تهماسب پس از فتح نقاط مختلف تفلیس و کاخِت((200.000 زن ، دختر و پسر نیکو شمایل را به عنوان اسیر از جانب کوه البرز و نیز 100.000 اسیر دیگر را از جماعت لزگی به اسارت به شروان آورده و بفروختند)).
خوشبختانه در این گیر و دار ها ، عثمانی ها نیز با یک مشکل پناهندگی مشابه آنچه که برای ایرانی ها پیش آمده بود،مواجه شدند و آن پناهندگی یکی از پسران سلیمان خان به نام بایزید به همراه چهار فرزند و 10.000 هزار سرباز ترک به ایران بود(966 هـ - 1559م).تهماسب آنان را به گرمی پذیرفت و در قزوین اقامت داد.این گروه تا زمان ((صلح آماسیه)) بین ایران و عثمانی، در ایران باقی ماندند.دستاورد پناهندگی تاین عده به نوشته حسن روملو و دالساندری، آوردن تفنگ فراوان و 30 قبضه توپ بود.
خوشبختانه صلح آماسیه یک دوران آرامش بخش برای دوطرف به ویژه ایرانی ها به ارمغان آورد.اینک پس از 4 جنگ بزرگ که به مدت 21 سال تلفات جانی و مالی بسیار به همراه آورده بود، ایرانیان فرصتی یافتند تا به بازسازی جامعه و ارتش خود بپردازند.در این دوران صلح و آرامش دربار صفوی توانست اولین تماس سیاسی و دیپلماتیک را با انگلیسی ها برقرار کند.در سال 970هـ آنتونی جنکینسون Anthony Jenkinson از طرف ملکه الیزابت اول با شاه و دربار ایران تماس برقرار کرد.ولی سفرش بدون آنکه منتج به نتیجه ی قابل توجه گردد ، به بهانه مسیحی بودن او و هیئت همراهش از ایران اخراج گردیدند.آخرین اقدام جنگی و نظامی تهماسب در اواخر دوران حکومتش ، در سرزمین گیلان به وقوع پیوست.زیرا نیرو های جنگاور مسلح گیلان به رهبری احمد خان لاهیجانی دست به شورش بزرگی زده بودند و (( اسپهبدان آنان 20.000 جنگجوی گیل و دیلم را جمع نموده و بسیاری از صفویان صفوی را در لاهیجان بکشتند)).تهماسب سپاهی به استعداد 18.000 نفر به آنجا اعزام کرد.این سپاه 1000 تن از گیلانی ها را از دم تیغ گذراندند، بقیه را نیز بعد از آنکه (( زوبین و مزراقهای خود بریختند)) به بیشه ها و جنگل های اطراف تار و مار کردند.

تصویر

قلعه ی هرات محل مقاوت و محاصره ی خراسان و هرات

تصویر

گرز سر گاو شاه تهماسب صفوی

سپاه ایران در عصر شاه تهماسب


صاحب منصبان نظامی در طول حکومت 54 ساله ی تهماسب نفوذ و اعتبار زیادی به دست آورده و در معادلات سیاسی وزنه ی قدرتمندی به حساب می امدند. این افراد که همان امرای قزلباش بودند ، علاوه بر نفوذ نظامی و سیاسی ، از نظر تمکن مالی و بنیه ی اقتصادی وضع مطلوبی داشتند. آنها با درآمد های حاصله از املاک تحت تملک ، در مناطق تحت سیطره ی خود نیرو های محلی را تجهیز نموده و سازمان میدادند. مجموعه ی این امتیازات در عرصه ی اجتماع ، به آنها قدرت مانور سیاسی نیز داده بود. به نوشته اسکندر بیک ترکمان (( اربابان مناصب و ملازمان درجه اول سلطان 6000 نفرند که 4500 نفر از آنها قورچیان باشند )) همین تعداد کثیر اربابان مناصب بودند که بلافاصله پس از مرگ تهماسب ، به رهبری ولی بیک افشار یوزباشی فرمانده ی نگهبانان مسلح قصر شاهی ، نیمه شب تمام دروازه های آن را بستند و محوطه ی آن را اشغال نمودند.آنان بدین وسیله با بهره گیری از نفوذ نظامی-سیاسی خود نقش عمده ای در تعیین جانشین ایفا نمودند.
جنگ های مداوم ازبکان و سپس عثمانی ها ، سرکوب پی در پی شورشیان داخلی و مدعیان قدرت از عوامل مهم دیگر در قدرت یابی نظامیان و امرای ایلات بزرگ ( هفت طایفه ی قزلباش ) در اوایل حکومت صفوی بود. احساس ناامنی در مقابل دشمنان خارجی و داخلی ، آرام آرام افکار عمومی داخل را برای نقش برتر نظامیان در عرصه سیاست مهیا نمود و آنها را به عنوان حافظ امنیت و اقتدار ملی نمایاند. وینچنتو دالساندری ونیزی که در زمان تهماسب ( 1571م - 978هـ ) به ایران آمده بود، توضیحات زیبا و مفصلی درباره ی این امرا و و ضع ارتش از خود به یادگار گذاشته است. وی می نویسد: (( مملکت ایران به 5 قسمت تقسیم شده و 50 سلطان دارد. آنها امیرانی هستند که اداره ی ممالک دست آنهاست و فرماندهان سپاه نیز میباشند و هرکدام سرکردگی 5000 الی 3000 سوار را بر عهده دارند و از تیولهایی که بدیشان داده شده درآمد کافی به دست می آورند طوریکه ملازمان و سوارانشان را کفایت میکند و می توانند مرتب سپاهیان را جمع کنند.شاه به همین دلیل کاری ندارد جز اینکه یکی دو ماه قبل از جنگ قاصدانی نزد این امیران بفرستد.آنها چون همیشه در کارزار هستند بلافاصله در میعادگاه( لشگرگاه و اردوگاه بزرگ ) حاضر میشوند...سواران ایران 60.000 نفرند که البته بر روی کاغذ بیشتر از اینها هستند. سواره ی ایرانی نیکو منظر ، تندرست ، نیرومند ، خوش اندام ، دلیر و جنگاورند.اسلحه آنها شمشیر،نیزه ، سه پر و تفنگ است...اسلحه ی آنها نسبت به اسلحه های سایر کشور ها بسی آبدیده و بهتر است....لوله ی تفنگها عموما به طول شش وجب و وزن گلوله هایشان کمتر از 3 آونس است. سپاهیان ایران این سلاح را با چنان سهولتی به کار می برند که مانع کمان کشیدن و شمشیر زدن آنها نمیشود.شمشیر را از تاج زین می آویزند و هنگام ضرورت آن را به کار می برند. یعنی تفنگ را در پست می گذارند تا مانع به کار بردن دیگر سلاح ها نشود. آنها اسب ها را ( برای سواره نظام ) خوب تربیت کرده اند و نیازی به وارد کردنشان از دیگر کشور ها ندارند. این کار زمانی آغاز شد که سلطان بایزید گریخت و به ایران آمد و تعدادی اسب های نژاد تازی و قرامانی به همراه آورد...این اسب ها را در سراسر کشور پراکندند و بعدها که بایزید کشته شد،1000 راس اسب و مادیان از نسل آنچه که او آورده بود در ایران باقی ماندند.بایزید 3 عراده توپ نیز با خود آورده بود که آنها را به سن مارکو در حوالی دریای کاسپین فرستاد)).
تهماسب به تقلید از پدرش با انتخاب زبده ترین جوانان کشور هنگ پاسداران دائمی شاهی را که مرکب از 5000 تن بودند و دسته قورچیان نامیده میشدند ، تشکیل داد که هسته ی اصلی ارتش نیز محسوب میشد. این شالده بعدها اساس سازمان ارتشی شد که شاه عباس آنرا تکمیل نمود.
پس از آنکه اوزن حسن ارتباط سیاسی- نظامی با ونیزی ها برقرار نمود و آنها مقداری سلاح از جمله توپ و تفنگ به تبریز فرستادند ، اینک در عصر شاه تهماسب پرتغالی ها چنین امری را به عهده گرفتند. انها که در میان انبوهی از مشکلات سیاسی و نظامی صفویان در مقابل دشمان خارجی به دنبال فرصت مطلوبی بودند ، ناگهان دربار ایران را مورد توجه خویش یافتند.پرتغالی ها از زمان شاه اسماعیل به دنبال منابع تجاری و راه نفوذ به ایران ، به تکاپو افتاده و از نداشتن نیرو دریایی ایران بهره ها بردند.و توانستند قدرتی نیز در خلیج فارس به دست آورند. حال با تقاضای ایران جهت آموزش نخستین تفنگداران منظم ارتش ، به آرزوی خود رسیده بودند. به علاوه پاپ و سلاطین اروپا نیز این نفوذ را به فال نیک گرفته و از آن حماین می کردند.زیرا در این زمان آنها هم به دنبال تقویت ارتش ایران علیه عثمانی ها برآمده بودند تا بدین وسیله نگاه عثمانی را از غرب ( اروپا ) به سوی شرق (ایران) متوجه نمایند. کروسینسکی در خاطرات خود در این باره چنین می نویسد: (( .... سلطان سلیم با قشون عثمانی که مرکب از 200.000 نفر بود به جنگ با ایرانی ها آمد . از سپاه 100.000 نفره تهماسب 10.000 نفر توسط پرتغالی ها تامین گردیده بود و 200 عراده توپ نیز در اختیار ایرانی ها نهاده بودند...در این جنگ ترکان شکست خوردند و سلیمان خود نیز زخمی گردید و 130.000 سرباز عثمانی کشته شدند)).
متاسفانه با توجه به عنایت زیادی که تهماسب تا اواسط حکومت خود به ارتش ایران نمود ، در سالهای آخر از این امر کمی غافل ماند. مخصوصا در امر تجهیز نیرو های مسلح و پرداخت مواجب نظامیان خست زیادی به خرج داد و فقط به انباشتن خزائن شاهی پرداخت. به همین علت 15.000نظامی، ایران را ترک گفته و به خدمت تاتار ها یا هندی ها در امدند.پس از مرگ وی فقط از خزائن سلطنتی در دژ قهقهه380.000 تومان سکه طلا و نقره و 600 شمش طلا و نقره که هر یک 3000 مثقال وزن داشتند ، 200 خروار ابریشم و 30.000 دست لباس گرانبها و اسلحه ی کامل30.000 سواره نظامی بدست آوردند.میر خواند در این باب چنین نگاشته است: (( در زمان مرگ تهماسب با آنکه 114.000 سپاه علوفه خوار در ایران بودند ، در جباخانه ی شاهی بقدری اسلحه جمع شده بود که قدرت محاسبه ی آن نبود.زیر قریب به 200 سال هر ساله اکثر شهر های ایران اسلحه ی آماده کرده و تحویل جباخانه می دادند....همچنین 12.000 اسب و 12.000 استر در زمان مرگ او در سر کار پادشاهی وجود داشت )).


تصویر

نمونه ای از تفنگ فیتیله ای عهد صفوی


سان و رژه سپاه


در عصر حکومت تهماسب شرق و شمال شرقی ایران یکی از مراکز پر اغتشاش و دائما در معرض هجوم مداوم ازبکان بود. بدین جهت از نقاط حساس نظامی محسوب میشد و هر از چندگاهی در آنجا به مانور و سان می پرداختند. سان و رژه در ارتش به طور کلی به چند علت انجام می گرفت، الف : به خاطر حفظ روحیه ی انضباط، سلحشوری و آمادگی دائم نظامیان.انضباط نظامیان را باید مجموعه ضوابط و نظامات ویژه ای دانست که مساعی افراد ارتش را متمرکز ساخته و آن را به طرف یم مقصد و هدف معین سوق میدهد. به تعبیر دیگر انضباط مجموعه عوامل روحی است که سرباز را وادار میکند تا از روی صمیمیت و با تمام نیروی بدنی ، فکری و روحی خود را در راه اجرای فرمان ، تلاش و فداکاری کند.این کیفیات بر یک رشته احساسات ، یک سلسله عقاید ، مشتی سنن ، عادات و مقداری هم آموزش و تربیت بدنی متکی است.کلا انضباط برای یک توده ی سنگین و پرحجمی همچون ارتش ماندد نیروی محرکه محسوب میشود.ب : عرض اندام هیئت حاکمه در مقابل دشمنان داخلی مخصوصا در مناطقی که بستر مناسبی برای شورش وجود دارد پ : قدرتنمایی و به رخ کشیدن توانمندی نظامی سلطان و افسران عالی رتبه ی وی در برابر دشمنان خارجی به عنوان یک (( عمل بازدارنده )) در مقابل تحرکات نظامی احتمالی آنان.
اتفاقا هر سه این عوامل در بعضی از این نقاط مثل هرات برای شاه تهماسب و اطرافیانش مهم و مورد نظر بود. به همین دلیل در سال 936هـ در نزدیکی هرات سان بزرگی از شد که گزارش آن را قاضی احمد به عنوان (( کیفیت عرض سپاه شاه تهماسب )) اینگونه تشریح نموده است: ((شاه تهماسب و خاصگان درگاه ، در جایگاه عرض قرار گرفتند و تواچیان آمادگی سپاه را به عرض رساندند.....القاص میرزا برادر سلطان با 4000 سوار از برابر شاه عبور نمود ، برادر دیگر بهرام میرزا نیز با 3000 سوار بیامد، امرای تکلو با 15000 سوار پس از عبور بر میمنه قرار گرفتند ، امرای استاجلو چون عبدالله خان و دیگران با 16000 سوار در میسره بایستادند.....امرای افشار که در راس آنها احمد سلطان بود، با 3000 سوار از برابر شاه گذشتند....سایر طوایف همچون امرای شاملو مجموعا با 9150 سوار ، امرای ذوالقدر با 8000 سوار ، امرای قاجار سوار بسیار ، امرای ترکمان و غیره با 15.000 سوار ، فرقه ی سادات ، نقباء ، علما ، فضلا ، مشایخ ، قضات و خدام 4000 نفر اختصاصا خواجه مظفر با 1000 کماندار گرگانی و مازندرانی، امیر زاده های مازندران با 2000 سوار ، خواجه ترشیزی با 1000 کماندار ، تبرائیان با 400 نفر، وزراء ، مستوفیان ، منشیان ، محاسبان و اهل قلم ، 1700 نفر ، علمه ی بیوتات 3800 نفر ، قورچیان خاصه به رهبری ارواق بیگ با 5000 سوار همگی از برابر شاه بگذشتند)) . این رژه در تمام مدت شب نیز ادامه یافت. پادشاه صبح روز بعد مجددا به میدان سان آمد ، سپس تمام دسته ها در محل مناسب خود به صورت دایره در اطراف شاه مستقر شدند تا وی سوار بر از اسب از برابر آنها بگذرد. در این بین حاضران سه بار فریاد الله الله سر دادند که در مرتبه ی سوم با شلیک هزاران تفنگ، صدها توپ و نواختن طبل ها و نقاره ها همره گردید.


"پایان شاه تهماسب صفوی"