سه شنبه 30 دی 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | ایرانون تورک شاه لارو       یازار :  هادی محمودی
+0 به یه ن
شاه اسماعیل دوم ( 984 - 985 هـ)


تصویر

نگاره ای از شاه اسماعیل دوم


وی در زمان پدرش تهماسب، با وجود کمی سن ، یکی از فرماندهان سپاه محسوب میشد. او در 19 سالگی در راس فرماندهی 8000 جنگجو در مقابل ترکان عثمانی در منطقه ی پاسین ( شرق ارزروم ) ، لیاقت زیادی از خود نشان داد و با وجود تجهیزاتی چون توپ، تفنگ و کمان های زنبورکی در ارتش عثمانی ها ، اسماعیل و نفراتش توانسته بودند موفقیت چشمگیری بدست آورند. آنها با بکارگیری تاکنیک ها و خدعه های جنگی از جمله عقب نشینی به داخل کوهستان و استقرار در تنگه های متعدد ، عملا قدرت به کار گیری و عملیاتی رسته های توپ خانه Artillery branch عثمانی ها را به صفر رساندند و فقط در یکی از کمین های حساب شده 2500 سرباز ینی چری ترکان را قتل عام کردند.سپس جسد های مقتولین را به ارجیش آوردند و به ردیف از دیوار قلعه آویختند. آنگه با مطلع شدن از اعزام نیرو های کمکی سپاه دشمن ، در طی یک عملیات هجومی و متهورانه بار و بنه و بخش تدارکات آنها را که بر 3000 شتر قرار گرفته بود، مصادره کردند و نفرات آنرا نیز به اطراف گریزاندند.در ازای این اقدامات دلیرانه بود که پدرش نیابت سلطنت و والیگری منطقه ی بزرگ و حساسی همچون خراسان را به او واگذارد. اما اندکی بعد اسماعیل بر پدر شورید و یک باره تمام این امتیازات را از دست داد.به همین دلیل او را بلافاصله محبوس و از ولیعهدی عزل کردند.
حال پس از مرگ تهماسب،امرا و فرماندهان ارتش، حکام ایالات و ولایات به دو قطب بزرگ متخاصم، یعنی عده ای طرفدار همین اسماعیل محبوس شده و عده ای نیز به طرفداری از حیدر میرزا برخاسته بودند.در بین این مخالفان و موافقان ، 5 ایل استاجلو ، افشار ، شاملو ، ذوالقدر ، و ترکمان به خاطر حضور فعال تر در دربار ، قدرتمند تر بودند. و از میان این 5 ایل نیز استاجلو به علت در اختیار داشتن بسیار از مناصب کشوری و لشکری از نفوذ بیشتری برخوردار بودند. هشت نفر از بزرگان استاجلو صاحب (( طبل و علم )) بودند یعنی فرماندهی سپاه مخصوص به خود را در ایالات بزرگ تحت فرمانروائیشان به عهده داشتند.
وجود این دو قطب بزرگ رو در رو و متخاصم،اوضاع سیاسی ایران را به شدت متشنج کرده بود.آثار این رقابت که بوی خون میداد بیشتر در پایتخت نمود می یافت.خیابان های قزوین در این مدت گذرا برای انتخاب جانشینی ، محل کر و فر نیروی مسلح طرفدار این ایالات و جناح های درباری بود و شهر کاملا حالت حکومت نظامی داشت.سرانجام سران استاجلو و ایلات همسو با آنان ، اسماعیل را که بیش از 20 سال پیش در قلعه ی قهقهه قراباغ زندانی بود آزاد کردند و با خود به قصر آوردند.سپس در طی یکی توطئه ی حساب شده حیدر میرزا را دستگیر ، سرش را بریدند و از پشت بام قصر به میان طرفدارانش پرتاب کردند.

تصویر

قلعه ی قهقهه که اسماعیل دوم 20 سال در آن زندانی بود


اسماعیل در میان چنین جو و اوضاعی بر سریر قدرت نشست. وی در اسرع وقت خزانه ی پدر را یافت و موجودی آن را بین قوای مسلح طرفدار خود تقسیم نمود ، آنچنان که به بعضی از سربازان عادی هم 100 تا 200 تومان عایدی نصیب گردید. اما این سیاست او هرگز نتوانست به تثبیت حکومتش یاری رساند ، زیرا پادشاهی یکساله ی وی در میان توطئه ی درباریان و سرکردگان ارتش ، منجر به خونریزی ، سفاکی و حتی کشتار برادرانش شد.


تصویر

سکه‌ای ضرب شده در زمان زمامداری شاه اسماعیل دوم که این شعر روی آن حک شده است

ز مشرق تا به مغرب گر امام است / عـلی و آل او مـا را تـمام اسـت



شاه محمد خدا بنده ( 985 - 989 هـ )


اون سلطانی ضعیف و سست اراده بود. از همان آغاز حکومت ، با کشته شدن همسرش مهد علیا بر اثر طوفان دسایس امرای قزلباش و تحریکات نظامیان ، عرصه شدیدا بر او تنگ گردید. به همین دلیل سعی نمود با پرداخت کردن مواجب عقب مانده ی چهار ساله ی نیرو های مسلح ، آنها را آرام نماید و جلوی هر گونه توطئه و کودتای احتمالی را بگیرد ، اما موفق نشد. بنابراین در اولین اقدام خود پری خان خانم دختر شاه تهماسب را که در دسایس درباری نقش مهمی بر عهده داشت ، به همراه دائی اش شمخان خان و شاه شجاع کودک شاه اسماعیل دوم ، به قتل رساند و با این اقدام خود بار دیگر بر آتش اختلافات و کینه ورزی ها دمید.
از آن سو عثمانی ها با اطلاع یافتن از صف بندی ها و تصفیه های خونین در دربار ایران ، فرصت را مغتنم یافتند و لله پاشا (و به قولی عثمان پاشا) سردار بزرگ سلطان مراد دوم در راس فرماندهی ارتش 300.000 نفره به همراه 600 توپ و 6000 تفنگچی به شروان و قراباغ تاختند و آنجا را متصرف شدند(986 هـ). با تصرف این نواحی ترک ها راه بازرگانی و ترانزیتی ولگا - دریای کاسپین را تحت نفوذ خود درآوردند. سلطان محمد که در برابر عمل انجام شده غیر قابل تصور قرار گرفته بود ، در اولین فرصت حمزه میرزا را در راس سپاهی بزرگ به همراه لشکریان تحت امر بیگلر بیگی قراباغ یعنی امامقلی خان قاجار و والی چخور سعد ( ارمنستان ) محمد خان تخماق استاجلو ، به سوی آنها فرستاد. نیرو های مسلح ایل قاجار در این عهد در شمال غربی ایران و نواحی شروان و قراباغ ، در جنگاوری به ویژه تراندازی با کمان های چاچی و غیداقی و استفاده از شمشیر و نیزه شهره ی آفاق بودند و در این منطقه سدی مقاوم در برابر حملات مکرر عثمانی ها محسوب میگشتند. همین قدرت جنگاوری و توان مقاومتشان باعث شد سال های بعد شاه عباس آنها را به سه دسته تقسیم کند و هر دسته را در یک ناحیه مستقر نماید. از جمله یک گرهوه آنها در استر آباد و دشت گرگان در ناحیه ی مبارک آباد ( آق قلای فعلی ) اسکان داده شدند تا در برابر حملات پی در پی تراکمه مقاومت نمایند.
اما اینک با وجود این جنگاوران قاجاری ، ارتش نتوانست در مقابل عثمانی ها کاری از پیش ببرد و در نتیجه شکست سختی خوردند و عثمانی ها از کله ی مقتولین ایرانی دو مناره برپا کردند. اشغال مناطق مختلف نیز سبب شد روابط بین ایرانیان و ترکان به شدت رو به تیرگی گراید و حالت نه جنگ و نه صلح تا مدتها باقی بماند. تا اینکه مجددا عثمانی ها یک ارتش 260.000 نفره را در سال 993هـ به به فرماندهی عثمان پاشا به سوی آذربایجان گسیل داشتند. اینبار نیز شاهزاده حمزه میرزا به سر فرماندهی نیرو های ایرانی برگزیده شد. وی بی درنگ به سران قزلباش در ولایات مختلف دستور داد قوای مسلح تحت امرشان را به سوی تبریز اعزام کنند. اما متاسفانه درست در شرایطی که جامعه ی ایران احتیاج به آرامش درونی و اتحاد و یکپارچگی داشت ، بسیاری از سرداران ترکمان و تکلو مثل محمد خان ترکمان ( حاکم کاشان ) ، ولی خان تکلو ( حاکم همدان ) و مسیب خان شرف الدین اغلی تکلو ( حاکم ری ) که به خاطر تصفیه حساب ها و قتل های خونین رنجیده خاطر بودند ، هیچ اقدامی در این جهت نکردند و نیرویی هم از مناطق فارس ، کرمان و عراق به آذربایجان اعزام ننمودند. بنابراین در برابر ارتش عظیم ترکان عثمانی ، شاه محمد ، حمزه میرزا و افسران عالی رتبه ی سپاه صفوی تصمیم گرفتند همچون نبرد شاه تهماسب با سلیمان خان ، مردم تبریز را به قلعه های مستحکم نواحی قراجه داغ بفرستند و شهر را بکلی از آذوقه خالی نمایند تا دشمن در مضیقه ی شدید غذایی قرار گرفته مجبور به عقب نشینی شود. ولی این امر با مخالفت افسران و امرایجوان مواجه گردید ، زیرا آنان خواهان نبرد و رویارویی مستقیم با دشمن بودند. بدین جهت 50.000 تن از جوانان تبریز را مسلح کردند تا در خیابان ها و کوچه های سنگربندی نموده و به دفاع و پایداری بپردازند. اما با حمله لشکریان عثمانی به تبریز و آتش یگان های توپخانه ی ترکان و گردان های تفنگچی آنان ، سنگر های یکی پس از دیگری اشغال شدند و با وجود مقاومت حمزه میرا و 10.000 سواره نظام وی ، شهر پس از چند ساعت سقوط کرد. با تصرف تبریز سرفرماندهی اشغالگران عثمانی ، به مدت 40 روز به همراه سپاهیانش در تبریز و اطراف به سر بردند تا اینکه ناگهان عثمان پاشا بر اثر یک بیماری مرموز درگذشت و چغال اوغلی جانشینش شد. اما او هم اقامت طولانی در این نواحی را معقول نیافت و تحت فشار نیرو های نظامی متفرق ایرانی ، مقاومت مردم و احتمالا مضایق غذایی ، به یکباره تصمیم به تخلیه ی تبریز و سایر نقاط آذربایجان گرفتند و به سر زمین خود بازگشتند. حمزه میرزا هم فرصت را منسب یافت و در راس فرماندهی 12.000 سواره نظام در حوالی شنب غازان بر آنان کمین زد. اما متاسفانه در حین عملیات کمین نیز بار دیگر آتش اختلافات و کینه ی شدید بین امرا و سرداران قزلباش مخصوصا ما بین ترکمانان و تکلو از یکسو و شاملو و استاجلو از سوی دیگر ، شعله ور گشت و موجب یاس و سستی در بین جنگاروان گردید. در نتیجه این هجوم متهورانه هم دستاورد مهمی به همراه نیاورد.


تصویر

سکه ای ضرب شده در دوران شاه محمد خدا بنده



اما در دژ شهر تبریز که (( نیکی قلعه )) خوانده میشد ، بخشی از جنگجویان زبده و بی باک ترک به فرماندهی جعفر پاشا ماندگار شده و موضع گرفتندو این قلعه هم به خاطر امکانات و استحکامات تدافعی اش به سادگی قابل گشودن نبود و چون ایرانی ها توپ زیاد هم در آن منطقه در اختیار نداشتند ، تصمیم گرفتند پس از یک محاصره ی شدید تنها توپی رو هم که در آن ناحیه وجود داشت از زمان تهماسب به یادگار مانده بود ، به پای قلعه بیاورند. این توپ را میر خواند (( کله گوش )) نامیده است که گلوله های 15 منی را به سوی برج و باروی قلعه پرتاب میکرد. اما با آتش تفنگچیان و توپچیان مستقر در قلعه ، قزلباش ها نتوانستند کاری از پیش ببرند و در گرماگرم نبرد یکباره اقدام به فرار نمودند. فوجی از سپاهیان عثمانی بلافاصله توپ را با ریسمان بالا کشیده و به خارچیان قلعه بستند. حمزه میرزا دستور داد توپچیان سپاه از جمله مراد بیگ توپچی باشی ، توپ جدیدی طراحی کرده و بسازند. لوازم آن نیز در مدت دو ماه مهیا شد. اما سرمای زمستان منطقه فرصت نداد قطعات ریخته شده به خوبی خشک شوند ، بنابراین با اولین شلیک لوله ی آن ترکید و پس از پراکنده شدن مس گداخته به اطراف ، تعداد بسیاری از امرا و مقربان زخمی گردیدند. مجددا در مدت 45 تا 50 روز توپچی باشی معروف دیگری به نام برخوردار باشی ، توپ بزرگی را ساخت که گلوله های 25 منی را شلیک می کرد. در همین مدت (( بیل داران و کلنگ داران سپاه )) نیز که همان نقابان بودند ، به طور کاملا پنهانی و سری به حفر نقب به زیر قلعه پرداختند. اما تمام این عملیات با پناهنده شدن قلی بیگ افشار (( توپچی باشی )) به دشمن به خاطر شرکت وی در قتل مهد علیا ( مادر حمزه میرزا ) ، نقش بر آب شد و نقش های سری از جمله کار محرمانه نقب زنان هم لو رفت و افشا گردید. قلعه نشینان مسیر نقب را که رو به اتمام بود تشخیص دادند و از طرف مقابل ، آنان نیز به نقب زنی پرداختند آنچنانکه به یک باره در مقابل نقابان ایرانی قرار گرفتند و بی درنگ با شلیک تفنگها ، همه ی نقابان و تعدادی از سربازان را در زیر زمین قتل عام کردند. این واقعه باعث روانپریشی و تضعیف شدید روحیه ی سپاه ایران گردید و مستمسکی نیز شد تا بهانه گیران و متمردین بر آتش اختلافات دمیده و سران و سرداران ایلات بزرگ نوعی شبه کودتا را در بخشی از ارتش سازمان دهند.
به دنبال این وقایع سرداران تکلو ترکمان در پی اختلافات دیرینه ی خود خواهان تحویل گرفتن علی قلی خان شاملو از حمزه میرزا شدند ، ولی وی موافقت نکرد در نتیجه منجر به درگیری های مسلحانه بین نیرو های ارتش از جمله سواره نظام شاملو و استاجلو از یک سو و سواره نظام تکلو و ترکمان از سوی دیگر گردید. شوربختانه مجددا در این بحبوحه بار دیگر عثمانی ها سپاهی را به فرماندهی فرهاد پاشا به سوی تبریز فرستادند تا اسلحه ، آذوقه و مهمات به سربازان ترک محاصره شده در قلعه ی شهر برسانند. با شنیدن خبر حرکت این سپاه ، حمزه میرزا دستور داد تمام جنگاوران ایرانی از ایلات مختلف در سلطانیه گرد آیند. وی مدتی را در آنجا به سر برد تا نیرو ها از راه برسند ، ولی هرگز نتوانست بیش از 10.000 نفر را بسیج نماید ، الف : طوایف ترکمان و تکلو به تازگی در میان آتش کینه و اختلافات شدید از حریفان خود شکست خورده و بسیاری از جنگاوران آنها پراکنده شدند. به علاوه تعدادی از سردارانشان کشته یا اسیر حریفان گشته بودند. ب : طائفه ی افشار هم که در این دوران در حوالی اصفهان ، یزد ، کرمان و کهکلیویه میزیستند، عزل سردار بزرگشان قلی بیگ از منصب قورچی باشی گری و توپچی گری به خاطر پناهندگی به ترکان مستقر در قلعه ی تبریز ، تکدر خاطر شدیدی برایشان پدید آورده بود. پ : سرداران و خانهای خراسان همچون علی قلی خان شاملو و مرشد قلی خان استاجلو ، عباس میرزا ( شاه عباس آینده ) را به شاهی انتخاب کرده و ادعای استقلال داشتند. ت : تعدادی از سرداران بزرگ ارتش هم متهم به شرکت در توطئه و قتل مهد علیا بودند. بنابراین حمزه میرزا چاره ای جز صلح با عثمانی ها نداشت چنانکه تن به چنین کاری هم داد. چند ماه پس از این صلح حمزه میرزا خود به دام دسایس و توطئه ی امرا و سران قزلباش افتاد و در گنجه به قتل رسید. پس از مرگ وی ، در میان توفان دسایس اشراف کشوری و لشکری ، عباس میرزا به یاری و حمایت علی قلی خان شاملو و مرشد قلی خان استاجلو به پادشاهی رسید.


" پایان شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدا بنده "